محمدصادق علیزاده
«يك خانواده محترم» چيست؟ محتواي اين جعبه در بسته چه بوده كه تاكنون، نمايشها و اكرانهاي به شدت محدود آن واكنشهاي شديد اين چنيني داشته است؟ از ياد نبريم كه اين حجم مخالفتها نتيجه اكرانها خصوصي و محدود اثر جديد مسعود بخشي بوده است و نفس اين مسأله خود به شدت معنادار است. "يك خانواده محترم" يك فيلم سياسي نيست. گاه فيلمساز به دليل زاويههايي كه با حاكميت و جمهوري اسلامي دارد، نوك تيز محتواي تصويري خود را به سمت حاكميت نشانه ميگيرد. چنين فضايي را با تساهل و تسامح ميتوان بستر سياسيِ مورد پسندِ جشنوارهپسند ناميد. در چنين فضايي -فارغ از هرگونه بحث و قضاوت در خصوص اثر سينمايي- آنچه مهم است آنكه فيلم بيشتر به يك بيانيه سياسي شبيه ميشود. با اين نگاه "يك خانواده محترم" فيلمي سياسي نيست.
اثر مسعود بخشي(كارگردان) نه حاكميت بلكه به طور مستقيم، مردم و فرهنگ اين مرز و بوم را هدف گرفته است. جامعه و فرهنگ ايراني در "يك خانواده محترم" يك «هرجومرجشهرِ بيقانون» است كه افراد انساني آن بويي از روحيات عالي انساني نبردهاند. مردم اين جامعه يا محتكر ارزاق عمومياند يا انسانهاي بيعاطفه و بيفرهنگي كه با يك محرك كوچك در كوچه و خيابان به جان يكديگر ميافتند يا انسانهاي رواني و وسواسي و مريضِ پوشيده در لعاب حجاب و ادعيه و قرآن كه اگر قرصهاي خود را مصرف نكنند، حتي نفس كشيدن و آب خوردن را بر اطرافيان خود تنگ ميكنند. زهره-شخصيت محجبه فيلم كه از نظر نشانهشناختي، نمادي از انسانهاي مذهبي جامعه ايراني محسوب ميشود- چنين فردي است. او در كودكي همبازي بابك حميديان-استاد دانشگاهي كه از فرانسه وارد ايران تيره و تاريك و لجنگرفته ميشود و تنها شخصيت مثبت فيلم محسوب ميشود- بوده كه قرباني تجاوز برادر ناتنياش ميشود و بعدها به همسري همين برادرناتني در ميآيد. در فيلم هيچ شخصيت مثبتي ديده نميشود كه از نظر نشانهشناسي، رنگ و بوي اين مرز و بوم را داشته باشد.
نظام سياسي در هر جامعهاي برونداد و عينيت بيروني منظومه فكري و معرفي مردم اهالي آن فرهنگ است. با اين نگاه، حاكميت سياسي در هر جامعهاي پوسته بيروني آن جامعه محسوب ميشود. حال اگر آثار و محصولات فرهنگي در تقابل با حاكميت سياسي در واقع پوسته نخست جامعه را هدف گرفتهاند. آنچه در اين فيلم اهميت دارد آنكه تقريبا براي نخستين بار و با مشاركت بخشي از حاكميت و در داخل خاك كشور، نوك تيز اين سياهنمايي از پوسته نخست و حاكميت عبور كرده و در يك نگاه كلان جامعهشناختي، فرهنگ و جامعه ايراني را دنيايي تيره و تار به تصوير ميكشد. اين مسأله وقتي مهمتر ميشود كه در نظر داشته باشيم با اين رويكرد، خط قرمزها باز هم به ضرر جامعه و فرهنگي ايراني و جمهوري اسلامي جابجا شده و عمق پيدا كرده است و مهمتر آنكه اين جابجايي با مشاركت بخشي از حاكميت(سيمافيلم) محقق شده است.
نكته مهمتري كه در اين ميان انسان را آزار ميدهد، بازيهاي يك بام و دو هواي محمد آفريده در مقام تهيهكننده اين فيلم است. آفريده در بخشهايي از مصاحبه خود در 17 فرودين سال 89 مدعي شده بود قصد دارد، فيلمي بلند با استانداردهاي سينماي جهان به ياد حماسه آزادي خرمشهر بسازد. وي در اين مصاحبه اظهار ميكند: « اكنون كه دنياي تحت سلطه رسانهها ميكوشد كشور ما را يك طرفه منزوي جلوه دهد، بايد با شناخت قواعد پيچيده بينالمللي به توان، تجربه و فرهنگ غني و ديرينه ايراني اسلامي خود تكيه داشته باشيم و همانگونه كه جوانهاي پرشورمان در خرمشهر حماسه آفريدند، ما نيز از تجارب جديد نهراسيم.»
وي در بخشهاي ديگري از مصاحبه خود با خبرگزاري فارس به مشاركت چند کشور خارجي (فرانسه) در اين طرح اشاره ميكند: «در اين پروژه كه ماجراي آن در شهر تهران مي گذرد و داستاني خانوادگي دارد، از عوامل حرفهاي سينماي ايران استفاده خواهد شد و همه عوامل نيز ايراني هستند اما در پخش بينالمللي آن چندين كشور مشاركت خواهند داشت.» دوستاني كه بعضا در نمايشها و اكرانهای محدود، «يك خانواده محترم» را ديدهاند، اذعان دارند كه نام «خرمشهر» نه خرمشهرِ دوران دفاع مقدس كه تركيب «خرم+شهر» است كه قرار است در كنار وضعيت تاريك و جنگلمآب ايران، يك پارادوكس معنايي و تناقضآميز از وحشيهاي انساننمايِ ايران امروز را تداعي كند. حال بايد از آقاي آفريده پرسيده اين اثر چقدر با آنچه كه وي در مصاحبه 17 فروردين سال 89 عنوان داشته است قرابت دارد؟
آفريده در يادداشتي كه نهم آبانماه 1391 در اختيار رسانهها قرار داده، از خود اين چنين يادهكرده است: «بنده هم قرار بود همراه دوستان شهید خود در کاروان آسمانی دفاع مقدس باشم، اما دست تقدیر و حکمت خدای حکیم، ما را در این گرد و غبار ماندگار کرد تا الطاف خفیه خود را نمایان سازد.» سوال اصلي اينجاست كه اين عبارات چه قرابت و تناسبي دارد با آنچه كه وي در «يك خانواده محترم» از ايران امروز و فرهنگ و مردم اين مرز و بوم به تصوير كشيده است؟! «شهيد» مفهومي است كه با دفاع از فرهنگ و مردم اين مرز و بوم و كندن دندان طمع بيگانه گره ميخورد، حال اين مفهوم چه تناسبي دارد با اثري كه با مشاركت بيگانه، اين ديار و مردم آن را جنگلي مخوف به تصوير ميكشد كه همه افراد انساني آن به يكديگر طمع مالي و جاني و جنسي دارند؟!
در نهايت اين سياهه را با بخشهايي از همان يادداشت فوق كه آفريده در آن به تشريح ديدگاه مديرگروه «انقلاب و دفاع مقدس» سيمافيلم در خصوص «يك خانواده محترم» ميپردازد به پايان ميبرم. مشتي از نمونه خرواري از عملكرد مرزبانان فرهنگي جمهوري اسلامي در بحبوحه جنگ نرم: «بعد از شروع تدوین فیلم، بنده درخواست قسط پنجم را به سیما فیلم ارسال كردم. گفتند باید فیلم مونتاژ شده را ببینند. تدوین فیلم دو ماه در خارج از کشور طول کشید و پس از پایان تدوین، با سفر به فرانسه یک نسخه نهایی که فقط نیاز به صداگذاری و تصحیح رنگ برخی صحنهها داشت را برای دیدن گروه و تايید قسط به ایران آوردم. جلسهای را با آقای رحیمزاده(مديرگروه انقلاب و دفاع مقدس) هماهنگ کردم. با خود گفتم که مطمئنا حساسیتهای سیما فیلم بیشتر از من خواهد بود. پس از دیدن فیلم، آقای رحیمزاده گفت که دست شما درد نکند. فیلم یک سر و گردن از تله فیلمهای تولیدی سیمافیلم، بالاتر است. تنها نکتهای که اشاره کردند در آغوش گرفتن شهید توسط مادرش بود که گفتند برای نمایش در تلویزیون باید اصلاح شود.»
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : يك خانواده محترم, تصويرِ جنگل, شهري به نام ايران, محمدصادق علیزاده, ,